سه روز سخت بعد از عمل لوزه
عشقم وقتي رسيديم خونه شما خوابيدي. تازه خوابت برده بود كه كلي مهمون اومد خونه مون ... البته شما بيشتر تايم رو خواب بودي. هيچي نميخوردي. بعد بابا بزرگ اومد و بعد هم عمه جون . از جات تكون نميخوردي و ميخواستي هر دو دست من تو دستت باشه و يا اتاقت باشيم و شما رو پام بخوابي و دستام رو بگيري. حتي نميتونستم يكي ازدستام رو از دستت بيرون بكشم . حتي وقتي خوابت ميبرد و دستم رو ميكشيدم چشمات رو باز ميكردي و اشاره ميكردي دستت رو بده . حرف نميزدي و هيچي نميخوردي. صبح روز جمعه عمو غلامرضا به اتفاق خانواده اومدن و شما باز هيچ حرفي نزدي و هيچي نخوردي . موقع خوردن هم گريه ميكردي و اشاره ميكردي كه درد ميكنه . به زور تهديد كه اگه نخوري مج...
نویسنده :
مامان دردانه
8:16